خدایا روم نمیشه بهت بگم دوباره منو ببخش(حتما بخون)
شنبه 93/05/18
یه جوونی بیست سال اهل طاعت و بندگی بود، شیطون دلشو برگردوند. بهش گفت چه خبرته؟ جوونه بیست سال معصیت کرد بعد از اون وسوسه اومد جلو آینه خودشو نگاه کرد دید موی سرو صورتش کم کم داره سفید میشه.
گفت خدایا بیست سال طاعت کردم، بیست سال هم معصیتتو انجام دادم. رومم نمیشه بهت بگم دوباره منو قبول می کنی یا نه؟ با این آلودگی هایی که داشتم با این گند کاریایی که کردم بازم دستمو می گیری؟چه مهربونی ای خدا!
خطاب رسید، ندایی به گوش این بنده آلوده اومد.بنده من! «أحبَبتَنا فأحبَبناکَ» با ما دوستی کردی ما هم باهات دوستی کردیم. «تَرَکتَنا فتَرَکناک» مارو ترک کردی ما هم ترکت کردیم. اما «عَصَیتَنا فأمهَلناکَ» وقتی گناه میکردی ما مهلتت دادیم، عذابت نکردیم، زمینت نزدیم، به بلا دچارت نکردیم. «فإ رَجَعتَ إلَینا قَبِلناکَ» حالا اگه برگردی ما قبولت می کنیم. ما به گذشتت نگاه نمی کنیم.
«الهی العفو»
داستان کوتاه و پند آموز ” کلاس درس ابوریحان بیرونی “
شنبه 93/05/18
روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که
خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد …
شاگردان با خشم به او می نگریستند
و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است .
آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت …
فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده
تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند
و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود …
یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود
در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید:
چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید
و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!
ابوریحان گفت:
یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ،
اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد…
شاگرد متحیر به چشمان استاد می نگریست که ابوریحان بیرونی از او دور شد …
ابوریحان بیرونی دانشمند آزاده ایی بود که هیچگاه کسب قدرت او را وسوسه ننمود
و همواره عمر خویش را وقف ساختن ابوریحان های دیگر کرد ، روانش شاد …
ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید :
هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است …
واردات و صادرات دهان
دوشنبه 93/05/13
«يکی از اهم مراقبات اين است که انسان، واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد… وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پليد و کثيف می شود؛ يعنی قلم او هرزه و نوشته هايش زهر آگين خواهد شد». (مجموعه مقالات آيه الله حسن زاده، ص ۱۲۶)
بیشتر بیاندیش !
دوشنبه 93/05/13
یکی از طلاب که اهل جبل عامل بود و پس از تحصیل در نجف به وطن خود بازگشت و در آنجا بسیار مشهور شد ، در درس مرحوم آقا ضیاء اراکی شرکت می کرد و خیلی اشکال می نمود .
روزی آقا ضیاء به وی فرمود : « شما که این همه سال به درس ما آمدی ، یک سال هم در درس من حرف نزن ، تا پس از آن یفهمی اصلا من فارسی حرف می زنم یا انگلیسی یا . . . »
گردنه ای که نمی توان از آن گذشت مگر . . .
دوشنبه 93/05/13
در قیامت گردنه ای هست که کسی حقی از مردم بر گردنش باشد ، نمی تواند ازآن بگذرد ؛ یا باید از حسناتش به کسی که حق او را پایمال کرده ، بدهدیا . . . بالاخره تا مردم در آنجا از همدیگر راضی نشوند ، نمی تواننداز آنجا بگذرند .