مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی فرمودند:

تمام علوم در سکرات موت و لحظه جان دادن از انسان

گرفته می شود مگر علوم قرآنی .

دهه کرامت

دهه کرامت، دهه اول ماه ذی‌العقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه (علیهااالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی‌الرضا(علیه السلام) می‌باشد. این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.

مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.

مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهما‌السلام) سابقه ندارد.

دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان والامقام و گرانقدر جهان می‌باشد.
تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است.

دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که می‌توانند رهبری دل‌های صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهده‌دار بشوند.

دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (سلام‌الله علیهما‌السلام) است.


شکوائیه قرآن

شکوائیه قرآن
…واما مردمی عامی که با قلب رئوف و روح آرامی ، نیاز و آرزویشان را در الفاظ نشان گیرند و بس بی آنکه در اعماق فرمانم نشانی از خدا گیرند و پا در را بگذارند.
من از ایشان گله دارم ،هزاران ، صد هزاران گله دارم و لیکن….
یکی خواند مرا گنگ و غلط با چهچهی گوئی که آهنگ غنا هستم
یکی آویزدم بر گردنش گوئی صلیبی از طلا هستم
یکی نالد مرا در بزم غم گوئی که شعر مردگان هستم
یکی بندد مرا بر بازویش گوئی که (خیر حافظا ) هستم
یکی هم بهر حفظ جان و مالش غافل از یاد خدایش می نهد یک قطعه ام را بر خودش بر خانه اش بر جان و مال و بچه اش تا از بلاها در امان باشد
به هنگام مرض آنجا که دکتر عاجز از درمان دواها بی اثر گردد مرا شویند و نوشند که شاید آب الفاظم علاج دردشان باشد
در آن دم که عزیزی از وطن عزم سفر دارد ، مادری یا خواهری یا همسری در بدرقه بر او نظر دارد ، پلی از من به بالای سرش بندند که دائم از خطرها در امان باشد
به دیوار مناره در فراز گنبد و باره ، به گرد هر ضریح و تکیه و مدفن و قندیل شبستانها ، با خط تزئین سر در گم ،معماوار و ناخوانا مرا با صنعت تذهیب کاری عرضه می دارند.
برای نذر دنیا و ثواب آخرت از ( باء تا سین )خواندنم را با شتابی ختم می گیرند و تنها ذکر الفاظم تهی از معنی چون ورودی مقدس بی تفهم ،بی تعقل ،بی تامل ،بی تفکر از برای رفع حاجت یا صواب آن نثار رفتگان و بس.
فلانی در تمام زندگی با من ندارد آشنایی ولی هنگام تردید و بلاتکلیفی اش در انتخاب مسکن و یاری و یا آغاز هر کاری به دامانم زند دست و گشاید بین اوراقم که یابد راه خود را خوب یا بد یا میانه
برای یمن هر مسکن مرا با آب و آئینه به آنجا می برند اول که شاید تا مبارک گردد آن خانه
کنار هفت سین سفره شان اندر صف سنجد ،سماق و سیر
به همراه صداق زن به پیش چشم داماد و عروس نقره ای دامن
به بالین مریضان توی جیب مردمان برسینه نوباوگان بر روی قبر مردگان
من حاضرم من حاضرم
اما چرا از بهر چه این کارها با این کتاب ؟
گرچه بود برخی ثواب ، برخی صواب
اما تحرک مقصد است یا آنکه در منظور ما تنها تبرک مقصد است؟….

اینجا ایران قرن 21 است!!!

دیروز روز فدا شدن بود ، امروز روز فدایت شوم دیروز با هم به دشمن می زدیم ، امروز برای هم می زنیم !
دیروز برای دین روی مین می رفتیم ، امروز برای کابین روی دین می رویم !
دیروز در اوج گمنامی پاتک می زدیم ، امروز برای شهرت و مقام !
دیروز جزیره ی مجنون را دیوانه کردیم …اما… امروز مجنون جزیره ایم… !
آنجا برای شهادت سبقت می گرفتیم ، اینجا برای ریاست !
آنجا همه چیز صلواتی بود…اینجا همه چیز قروقاطی… !
آنجا با خدا دست می دادیم ، اینجا خدا را از دست می دهیم… !
آنجا همه چیز را با خدا میخواستیم ، اینجا همه چیز را با خدعه !
خمپاره های شصت هم غیرتمان را ننشاندند …اما…نشست های پست چطور !

چفیه میگوید
به خوبی یاد دارم آن روزها را که عرق از جبین کشاورزان نخلستان بر میگرفتم و گاه بر گرد کمر ماهی گیران بر روی دریای بی انتها روان میشدم.
چفیه میگوید
به یاد دارم آن زمان را که ترکش، پای رزمنده ی بسیجی را دریده بود و او چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت می فشردم،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق
چفیه میگوید
آنگاه که خورشید سوزان،امان بچه ها را بریده بود،دامن به آب داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم، شاید که با خیسی تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم.


چفیه میگوید
آن زمان که به نماز می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب تنها محرم رازشان… و من بودم که در توسل های پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان را نبیند من بودم” و چشم های ملتمس و خیس آنها” و این آبروی من از همان اشک هاست.
چفیه میگوید
هرگاه که زمین به لرزه می افتاد و آسمان شب با منورها چراغانی می شد، فریاد یا زهرا(س) دردشت می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون می غلتید، من اولین کسی بودم که بر بالینش می نشستم؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق، وجود نورانیش را در آغوش می گرفتم و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را خون زخم های پیکرش در بر میگرفت.


چفیه میگوید
شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا زده بودند و تکه تکه ی بدن هایشان میدان رزم را گلگون میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون خوبان.
و آنگاه که نبرد به پایان میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)، تمام وجودم را در بر می گرفت چفیه شرح جان فشانی عشاق است؛چفیه معطر از عطر بسیجیان است.
چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)
چفیه همراه بهشتیان است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ. خوشا به حال آنان که چفیه همراه زندگیشان است

یاد کانالها بخیر که گنداب خودنمایی در آن جریان نداشت
یاد مین ها بخیر که سکوی پرواز بود
یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند .
یاد خمپاره بخیر که پیمانه وصل همراه داشت .
یاد منورها بخیر که دیدار چهره های نورانی می آمدند و سرانجام شدت حادت چراغ عمرشان خاموش می شد و آخرین خود را می انداختند .
یاد لباسهایی بخیر که از بس عزیز بودند خدا زمین را به رنگ آنها آفرید .
یاد فانسخه هایی بخیر که کمرهای زرین جهادگران را محکم می کرد و حلقه های اسارت دنیا را نه یکی پس از دیگری که همه را به هم می گسست .
یاد قمقمه ها بخیر که آب حیات از آنها می جوشید و پایان نداشت .

اینجا ایرانِ قرن 21 است!!!
اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا همه «حاج ابراهیم همت» را با اتوبان همت می شناسند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید ، پوستر تبلیغاتی می چسبانند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید می گذارند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمی بیند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات، به خاک سپرده شده اند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا خرمشهر دیگر خونین شهر نیست، خرمشهر دیگر 36 میلیون جمعیت ندارد!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دشمن در خانه های ماست، دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی خواهد با صدای الله اکبر، لرزه بر تن دشمن بیاندازد!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود و شهد شهادت می نوشد!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جاگذاشت و رفت!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محمد نوبخت را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا روسری ها هر روز کوچتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند، مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست!!!
اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود
اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی، حقیقت به مسلخ مصلحت می رود
اینجا ایران قرن 21 است!!!
من پلاکی از فکه برگشته ام. با سابقه سالها حضور در زیر خاک. با عطر و بوی بهشت . آغشته به خون. شاهد دیدن بال ملایک. شب نشین کانالها! همنشین انتظار. خاک، مرا دربرگرفت. خاک مرا رویید. خاک لبهایم را بوسید.خاک تنم را پوشید. لاله ای سرخ جوانه زد.امتداد غربت غرب می آیم. با شانه های صبور خاک گرفته خاک جنوب و نگاهی که پی جوی مادری دل نگران است. کانالهای غریب را غریبانه جسته ام.
سنگرهای آبی بی آلایش همدمم بوده اند. شبهای من غریب ترین شبهای شام غریبانند. هفت آسمان از من دور نبوده اند. من فدای فکه ام. شهره گمنامی. خوابیده در شیارها! بی هیچ سایبانی! دلم از مرز بهشت می آید. گمنامی مرا خوشتر است. در کانالها بهتر می توان نفس کشید. راه آنجا تا بهشت یک دهن ناله است. شیارها را خوب می شناسم. شبهای تنهایی را لمس کرده ام ودرد غربت را خوب می فهمم. چندی در محاصره هم بوده ام. عطش را چشیده ام. مرا چند همدم بود. پیشانی بندی ـ قرآن کوچک ـ مهر نمازی ـ وصیتنامه ای ـ چفیه ای خونین! قمقمه ای تهی از آب و مشتی استخوان که هر صبح به رکوع پهلویی شکسته اند و هر شام به سجود گلویی پاره پاره! آنجا فرشته ها هم بودند. آسمان سینه به سینه زمین بود.
در شبهای من مهتاب بود و ستاره. چهره ها نورانی بود و نسیم با من به گفت وگو بود. پیشانی بند را فرشته ها می بوییدند. قرآن کوچک را چهره های نورانی می خواندند. مهرنماز را ماه برد و وصیتنامه ام را زمین در خویش جایی داد. اما کماکان می درخشد. آسمان به رنگ چفیه ام رشک می برد. دریا در قمقمه ام جا نمی گیرد. مرا روزی گردن آویز شجاعی بود. گردنی شمشادگونه. قامتی بر خاک افتاد و قناسه ای مرا به بهشت رساند.
گام ها آمدند و رفتند. نسیم ها وزیدند. اما من در خاک رها بودم. هر غروب دلتنگی هایم را با فرشته ها قسمت می کردم و غریبی عادت شیرین من شد. طوفان می وزید. اما من نمی لرزیدم. باران می بارید اما من دریا را می جستم. عطشم را فرات فرومی نشاند. مرا سرپناهی نبود جز آسمان. شبهای دعای کمیل مرا هزار پنجره می خواند و دلهایی که به رنگ شیعه بود. چشمانی مرا منتظر بود. مادری مهربان یاد مرا واگویه می کرد. زمزمه هایش را می شنیدم. با چشمانی منتظر! غربت من بیشتر و بیشتر می شد. دلم برای مویه های پرسوز می گداخت. می خواستم کسی مرا بخواند. پیشانی بندم را به مادری می سپرد. چفیه ام را به چهره می مالید و می گریست. گرد غربت را از چهره ام می زدود. مرا آغوش مهربانی در آغوش می گرفت. خاک را به گفت وگو می نشست. دمی مویه ای سرمی داد. از غربت نی برایم می خواند.
من که ماندم، مجنونم را لیلایی خواندند و دشت آواره من شد. سکوت لاله های همجوار، کانالها را پر می کرد و تماشا پی در پی دور می شد.
از که باید پرسید چرا عطش جواب لبهای من است ؟ از که باید پرسید چرا مشتی استخوان؟ از که باید پرسید پلاکهای همسفر من کجایند؟ از که باید پرسید این همه مظلومیت چرا بر خاک آرمیده است؟ از که باید پرسید چفیه های خونین در شلمچه چه می کنند؟ به که باید گفت: قمقمه های سوراخ هنوز در خاک غلط می خورند؟ کلاه های شکافته را فقط خورشید لبخند می نوازد. کودکی در شلمچه گله می کرد چرا دیگر خواب بابایم را نمی بینم؟ گناه از کیست?



راه کار از بین رفتن رژیم صهیونیستی رفراندوم است

حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: این جنایات خارج از تصور، واقعیت ذاتی رژیم گرگ صفت و کودک کشی است که تنها علاجش نابودی و از بین رفتن است البته تا آن هنگام، مقاومت قاطع و مسلحانه فلسطینی ها و گسترش آن به کرانه باختری، تنها راه مقابله با این رژیم وحشی است و ملت ایران نیز روز قدس با خروش عظیم خود، نشان می دهد که یار مظلوم و دشمن ظالم است.حدود هزار دانشجو از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی عصر امروز با حضرت آیت الله خامنه ای دیداری ۲ و نیم ساعته داشتند تا رودررو، دغدغه ها، مطالبات و دیدگاههای جامعه دانشجویی را با رهبر انقلاب اسلامی مطرح کنند و در سخنان و پاسخهای ایشان، به تأمل در اولویتها و مسائل مختلف منطقه و کشور بپردازند.


رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان

ادامه »
 
مداحی های محرم