سینه سوخته

دیریست که رابطه ام با خدا کم است

چیزی میان سینه من گوئیا کم است


با کلبه ، با سیاهی خود ، خو گرفته ام

ایمان من به پنجره یا نیست یا کم است


ای باد سینه سوخته آهسته تر بکوب

گرداب ، سخت و تجربه ناخدا کم است


مائیم و شرمساری یک خوشه زندگی

نوبت اگر چه هست در این آسیا کم است


ای کوشش نشسته به جائی نمی رسی

پایی برهنه ساز که دست دعا کم است


یا ایها الخلوص دو دستم به دامنت

کاری بکن که رابطه ام با خدا کم است

شعری از طلبه پایه اول خانم زینب رواخواه

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.