و ... اهلبیت درفراق فاطمه تنهاست
اینجا … بیت الوحی است واینجا بیت الزهرااست ودیگر ازشور و نشاط وبازیهای حسنین ، خبری نیست ودیگر زینب دخترچهارساله شانه بدست، روبروی مادرنیست اصلا مادرنیست ! مادر ، ایستاده نیست مادر خندان نیست
خانه دیگرگلشن نیست و… علی … تنها نشسته در خانه ی دربسته
زانو بغل گرفته درفراق فاطمه آری ، ریحانه نبی پر پر شد جدایی افتاده میان شمع و گل و پروانه و اینک ، ناباورانه علی نظر می کند به دربسته خانه آنهم چه دری، و…خاطراتی روزی رسول خدابراین در، بوسه می زد ودگرروز، خصم دون برآن لگدمی زد روزی یتیم وابن سبیل بردرچنگ می زد ودگرروز، بدصفتان برآن آتش میزد و….
دری که ضریح بوسه فرشتگان بود پشت آن درزهرا ناله میزد و درآن هنگام
زهرافریاد وامحمدا میزد اهریمنان از شادی خنده میزد و علی بیاد می آورد که
چگونه دخت پیامبر را درحضور شوهر میزدند ومادری را دربرابر دخترمیزدند و
مردم مرده بودند آری اینک علی تنهاست دلش خون زاشقیاست وحسن بفکر غریبی و حسین بفکرکربلاست وزینب بایک دنیا غم وغصه تنهاست
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط mirshafi در 1394/12/02 ساعت 08:21:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |