مثل ها در قرآن

معنای مثل:

کلمه ی «مثل » در اکثر لغات سامی مانند حبشی وآرامی وعربی به اختلاف لهجات به معنی تشبیه چیزی به چیز دیگر است .[1]ودرباره ی ریشه لغوی این واژه چندین احتمال داده شده ، از جمله :[2]

1.      مبرّد (متوفی در 285 ه.ق) مثَل را از « مثول» به معنی مشابهت وهمانندی گرفته است .

2.      برخی نیز مثَل را از « مثول» به معنی راست، ایستاده وبر پای بودن گرفته اند.

در کتب لغت معانی مختلفی برای واژه ی «مثل» بیان شد،[3]از جمله: 1- مانند ونظیر.2- داستان حکایت .3- صفت .4- عبرت که جمع آن امثال است .اما در معنای اصطلاحی « مثل» گفته اند : مثل جمله ای است مختصر ، مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطه ی روانی لفظ ، روشنی معنی ولطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده وآن را بدون تغییر یابا تغییر جزئی در محاورات خود بکار برند.[4]

از تعاریف ادبا ودانشمندان درباره ی مثَل معلوم می شود آنها اختصار لفظ ووضوح معنی ولطف ترکیب را از شروط مثل می دانند .زیرا تا این اوصاف در عبارتی جمع نشود ، آن عبارت مقبول عامه واقع نمی شود واستعمالش در محاورات همگان رایج نمی گردد.[5]

معانی مختلف مثل در قرآن

واژه های « مثل» و« امثال» در بسیاری از آیات قرآن استعمال شده اند .شکل استعمال این کلمات بگونه ای است که می توان معنی مختلفی رابرای آن استنباط نمود که در ذیل به آن معانی اشاره می شود:[6]1- مثل وشبیه ومانند که می توان در آیاتی از قبیل : جمعه/5،بقره/171،اعراف/176، جستجو کرد. 2- حکایت وداستان ، نظیر : نحل/ 112.3- عبرت پذیری، مانند زخرف/56.4- الگو ونمونه، مانند : تحریم / 12-11.5- صفت ، مانند :رعد/35 .6- سخن حکیمانه در خور تأمل ودقت، مانند: حج/73.7- سخن غریب ورمزگونه، مانند: مدثر/31-30.8- تصور وپندارهای نادرست ، مانند :تعبیر « ضرب لنا مثلاً» .

وجوه مثل در قرآن

ودر کتاب وجوه قرآن برای واژه ی « مثل» در قرآن چهار وجه یاد شده که عبارتند از :[7]

1-  به معنی « مانند» از جمله درآیه : (نحل /75).2- به معنی « روشها» از جمله در آیه)زخرف/8)، 3- به معنی «عذاب» از جمله در آیه (ابراهیم/45)،4- به معنی «عبرت» از جمله در آیه( زخرف/56).

سیمای « مثل» های قرآن

مثال به معنای اصطلاحی، با تمثیلات قران چندان سازگار نیست، چرا که رکن اصلی مثال ها جریان شیوع آنها در میان مردم است وچنین ویژگی در مضمون آیات قرآن وجود ندارد؛ زیرا خداوند متعال پیش از آنکه پیامبرش را از این حقایق واقف سازد از آنها به عنوان « مثال » یاد کرده است؛[8]تا مایه ی  عبرت ووسیله ی تحریک اندیشه ها گردد .اکنون برای توافق میان این دو مطلب مختلف لازم است که به دومعنی مثل توجه کنیم: 1- سخن حکیمانه که به تدریج در فرهنگ مردم وارد شده ونسل به نسل منتقل می شود تا رنگ مثل به خود می یگرد.2- مثل به معنی تمثیل است که اساس آن را تشبیه واستعاره وکنایه ومجاز تشکیل می دهد، ومرور زمان در چنین تمثیل ، لازم نیست واز روز نخست نام مثل به معنی تمثیل را دارد هرچند فاقد نام مثل اصطلاحی است. وسرانجام نتیجه گرفته می شود که مثل های قرآنی از مقوله ی مثلا های اصطلاحی نیست بلکه از قبیل تمثیل است هرچند ممکن است مثل های قرآن به مرور زمان جزو مثالهای اصطلاحی گردد. [9]



1- علی اصغر حکمت، امثال قرآن، ص15 به نقل از دایره المعارف اسلام، مقاله «Mathal »

2- علی اکبر دهخدا، لغت نامه ی دهخدا، ج13، ص20264.

3-  علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج5، ص233، مصطفی حسینی، معارف ومعاریف،ج9، ص109، محمد بندر ریگی ، ترجمه ی منجد الطلاب، ص522 ، محمد معین ، فرهنگ فارسی ، ج3، ص3857.

4- علی اکبر دهخدا، لغت نامه ی دهخدا، ج13، ص20264.

5- حمید محمد قاسمی ، تمثیلات قرآن وجلوه های تربیتی آن، ص21 به نقل از داستان نامه ی بهمنیاری ، مقدمه ، صفحه یو.

6- محمد رضوی، فرهنگ امثال القرآن ومعادلهای آن در زبان فارسی، صص 28-26.

7- ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی، وجوه قرآن، صص 265-264.

8- حمید محمد قاسمی ، تمثیلات قرآن وجلوه های تربیتی آن، صص 22-21 به نقل از جعفر سبحانی ، الامثال فی القرآن الکریم ،ص17.

9- جعفر سبحانی ، مثل های آموزنده قرآن، صص 25-22 وصص 28-27.

جایگاه عرفان دراسلام

 

 

 

جایگاه عرفان در اسلام

در رابطه با جایگاه عرفان در اسلام بایدآن را درکلام ائمه اطهار(ع) جستجوکرد، سوال اصلی این است که آیا در آموزه های اسلامی چیزی به نام عرفان وجود دارد؟ آیا در سیره ائمه اطهار(ع) حرکتی یا روشی ویا طریقی به نام عرفان می توان جست؟حدیث مشهور «من عرف نفسه فقد عرف ربه» [1] را بارها شنده ایم، در اصول کافی و دیگر کتب حدیثی ما بسیاری از این قبیل احادیث را پیدا می کنیم که نشان از اهمیت شناخت و عرفان در منظر اهل بیت(ع) دارد. زیرا به خداشناسی ومعرفت حق می رسد. نگاهی به نهج البلاغه امیر المومنین(ع) و صحفیه سجادیه امام زین العابدین(ع) ما را با این واقعیت آشنا می کند که اصل در بعثت انبیاء و وجود مبارک امامان معصوم(ع) برای آشنایی و معرفت ما به خداوند تبارک وتعالی است که همان غایت عرفان است.

جایگاه تصوف در اسلام

در این رابطه به حدیثی از رسول خدا(ص) بسنده می کنیم تا در آینده بحث را به صورت مفصل خدمت عزیزان بیان نمائیم:

«لا تقوم الساعةُ علي اُمتي حتي يقوم قومٌ من اُمّتي اسمهم الصوفية ليسوا مني و اِنهم يَحلَقُونَ للذكر و يرفعون أَصواتَهُم يَظُنُونَ انَهُم علي طريقَتي بل هُم اضَلُّ مِنَ الكُفار وَ هُم ا هلُ النار لَهُم شَهيقُ الحِمارِ؛ روز قیامت بر امتم برپا نشود تا آنکه قومی از امت من به نام صوفیه برخیزند، آنها از من نیستند و بهره ای از دین ندارند، آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنها از کافران نیز گمراه تر و اهل آتشند و صدائی دارند مانند صدای الاغ».[2]

خود عزیزان با مقایسه این روایات به جایگاه عرفان و تصوف در اسلام پی خواهند برد که کدام راه مورد تأیید اهل بیت(ع) بوده و هست.

سابقه تاریخی عرفان و تصوف به چه دورانی مربوط می شود و از چه زمانی وارد اسلام شد؟ و چه مراحلی را طی کرده است؟

با توجه به جواب پرسش قبل می توان گفت که پیشینه تاریخی عرفان به بعثت انبیاء می رسد. یعنی خداوند متعال هدف خلقت انسان را عبادت بیان می فرماید[3] و این عبادت، بدون شناخت اهمیت ندارد. در نتیجه خدا، چنانچه در تعلیمات دینی ما نیز بسیار منعکس شده، اولین چیزی را که از انسان می خواهد توحید و یکتا پرستی اوست که این امر جز به شناخت و معرفت نسبت به خدا میسر نیست. با این حال می توان بیان کرد که غایت خلقت بشر رسیدن به معرفت و عبودیت خداوند است که در این مسیر به کمال خویش نائل آید. لذا باید تاریخچه عرفان را در خلقت آدم و بعثت انبیاء جستجو کرد، البته در این دوران فرقه های انحرافی بسیاری نیز بدست سودجویان  و بدعتگذاران پدید آمد که برای جذب انسانها و تحریف ادیان الهی به این روش ها متمسک شدند.

واما تاریخچه تصوف همانگونه که درکتب و منابع خود متصوفه آمده این جریان از نیمه دوم قرن دوم هجری وارد اسلام شد و اولین کسی که به این لقب خوانده شد عثمان بن شریک کوفی بوده است.[4] که بعدها به ابوهاشم کوفی یا ابوهاشم صوفی نیز مشهور شده است.مراحل رشد ونمو آن و همچنین ورود آن را به اسلام درشماره های بعدی بیان خواهیم کرد.

 

نویسنده: ظفری نژاد

پی نوشت ها:

[1]. کسی که خود را شناخت پس به تحقیق خدا را شناخته . (تصنیف غرر الحکم/ص232/ ح4637 ؛ عوالی اللالی/ ج4 / ص102 / ح149) به نقل از شرح حدیث جنود عقل وجهل / امام خمینی / ص 118

[2]. سفینه البحار / ج2 / ص 58

[3]. وماخلقت الجن والانس الا لیعبدون/ الذاریات/ آیه56

[4]. استوارنامه/ کیوان قزوینی / ص22.

 

تبریک

به نام خدایی که انسان را آفرید تا فرشته ها او را سجده کنند وهدایت شوند به سوی الله .تا ابلیس شناخته شود وتکبر وفخر فروشی نفی شود

فصل پاییز بهار علم ودانش ،مهر ، مدرسه ، ورود دانشجویان  به دانشگاه ، ورود طلاب به مدارس علمیه را تبریک می گوییم ، چه تبریکی بالاتر از ورود به علم ودانش که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:

زگهواره تا گور دانش بجوی

حکمت 82،نهج البلاغه ،ترجمه آقای دشتی

شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگربرای آنها شتران را پرشتاب برانید ورنج سفر را تحمل کنید سزاوار است :کسی از شما جز به پروردگار خود امیدوار نباشد ونیز از گناه خود نترسد واگر از یکی سؤال کردند ونمی داند شرم نکند وبگوید نمی دانم وکسی در آموختن آنچه نمی داند شرم نکند ،برشما باد به شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سر بربدن وایما ن بدون شکیبایی چونان بدن بی سر ارزشی ندارد.

تست

تست موضوع