هدایا و موهبت های الهی
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدف های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد. و مدام به صدف ها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند.
او باید هر روز آنها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد. روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف های بدبو درست کرده بود، خلاص کند.
او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان پیشنهاد را پذیرفت. یک سال بعد، آن دو مرد، در جایی یکدیگر را دیدند.
آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به انجا رسیدند مرد نظافتچی نمیتوانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد.
مرد ثروتمندپاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کرد!! در تمام صدف های نفرت انگیز تو، مروراریدی نهفته بود!
اکثر مواقع هدایا و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند! این ما هستیم که موهبت هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کینم!!!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط mirshafi در 1393/07/07 ساعت 12:06:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |